با پایان دوران نوجوانى و آغاز مرحله جوانى، بسیارى از مشکلاتى که با آغاز بلوغ براى فرد بوجود آمده بود ، فروکش کرده و تا حدودى فرد توانسته است به ثباتى نسبى قدم بگذارد. جایگاهها، نقش و هویت جوان تا حدودى برایش روشن شده و از این پس مىرود تا شرایط و موقعیت خود را مستحکمتر و باثباتتر سازد، هرچند آثار مربوط به بحرانهاى مرحله قبل ممکن است هنوز وجود داشته باشد و برخى جوانان هنوز با مسائلى چون سردرگمى هویت روبهرو باشند.
عوامل مختلفى مىتواند گذر از مرحله نوجوانى به جوانى را متأثر سازد. برخى عوامل به صورت عوامل تأخیردهنده و برخى عوامل به عنوان تسهیل کننده گذر از این مرحله مىباشند. به هر حال جوانى آغاز مىشود و فرد وارد دورانى مىشود که هرچند پختهتر و تواناتر از مراحل قبلى است، اما هنوز با مشکلاتى گریبانگیر است که با سرنوشت او در مراحل بعدى زندگى ارتباط مستقیم دارند.
بنابراین جوان باید با دقت و احتیاط حرکت کند تا بتواند در این دوره حساس از سردرگمىها رهایى یابد زیرا عمر آدمى به سرعت مىگذرد و اگر مرحله به مرحله آن را درک نکند و با غفلت و بىتوجهى فرصتها را از دست بدهد ، باید بداند که دیگر عمر سپرى شده، به عقب باز نمىگردد تا جبران گذشته را بکند ، پس جوان باید مسائل ویژه روحى و فردى خود را بشناسد تا بتواند فرصتهاى عمر خود را دریابد و به گونهاى شایسته از آن استفاده کند.
خودشناسى لازمه کمالجویى
مسئله شناخت از «خود» از اقدامات آغازین و ریشهاى در مسیر تربیت است. انسان تا زمانى که خود و ارزش خود را نشناسد قابلیت و ویژگىهاى خویش را نیابد و ناتوانى و نیازهاى خود را درک نکند نمىتواند در مسیر تربیتى قرار گیرد.
بنابراین «خودشناسى» لازمه تربیت و حرکت به سوى کمالجویى است.
به مقام برتر انسانى نمىتوان دست یافت مگر اینکه واقعیتهاى نفسانى خود را بشناسیم. اولین و نزدیکترین واقعیت زندگى، واقعیت «خود» است. در درون واقعیت «خود» است که بسیارى از مسائل و حقایق بزرگ جلوهگرى مىکند که مهمترین این حقایق حقیقت «خدا» است. درباره اهمیت خودشناسى همین بس که امام على(ع) مىفرمایند:
«افضل المعرفة معرفة الانسان نفسه؛
بهترین شناخت، شناخت انسان از خودش است».
جوان باید بداند چه ویژگىهاى اخلاقى و روحى دارد تا بتواند با استفاده از آنها راه هدایت را پیدا کند و در مسیر صحیح تربیتى قرار گیرد.
قابلیت و اثرپذیرى
انسان موجودى اثرپذیر و آموزشپذیر است و به طور غریزى و طبیعى دیدهها و شنیدهها را مىآموزد. طبیعت انسانى در دوران جوانى از قابلیت و توانایى بیشترى برخوردار است و از آنجایى که فکر و دل جوان هنوز دچار دل مشغولىهاى روزگار و مسائل متنوع فردى و اجتماعى نگشته، از موقعیت بسیار مناسبى براى یادگیرى بهرهمند است و قلب و دل او مانند زمین آماده کشت ، هر دانهاى را پذیرفته و مىپروراند. امام على(ع) در وصیت خود به فرزندش امام حسن(ع) نوشتهاند:
قلب و دل جوان مانند زمین خالى از کشت است که هرچه در آن انداخته شود قبول مىکند. از این رو قبل از اینکه دل تو سخت و فکر تو مشغول شود ، در تربیت تو سرعت گرفتم تا با تمام اندیشهات روى بکار آرى، و از آنچه خداوند تجربت در پى آن بودند و آزمودند بهرهبردارى، و رنج و طلب از تو برداشته شود و نیازت به آزمون نیفتد.»
برخى نکات مهمى که در این گفته نهفته است عبارت از:
1ـ فکر و دل جوان، بدون انتخاب و گزینش، آماده پذیرش آموزههاست پس جوان باید بکوشد و بداند که چه آموزشهایى مىخواهد یاد بگیرد.
2ـ جوان باید زودتر بکوشد تا روح تشنه خود را از آموزشهاى صحیح سیراب کند.
3ـ جوان باید تعالیم و آموزشهایى را که مىخواهد یاد بگیرد اولویتبندى کند و در ابتدا به آموزشهاى اصلى و مهم بپردازد.
4ـ در صورت عدم اقدام به موقع ، روح جوان بر اثر مشغولیتهایى که در او پدیدار مىشود کمتر اثرپذیر مىگردد و شاید دیگر آموزشها بر قلب و دل او اثرگذار نباشد.
5 ـ آموزشها باید صحیح و براساس مبانى اسلام باشد وگرنه موجب انحطاط جوان مىشود.
اثرپذیرى و شکلگیرى شخصیت
اگر بخواهیم خصلتها و ویژگىهاى جوان را طبقهبندى کنیم، اثرپذیرى جایگاه اول را داراست به موجب اثرپذیرى، شخصیت فرد نیز شکل مىگیرد. اثرپذیرى در جوانى، عنصر ذاتى و اصلى شخصیت را تشکیل مىدهد و در مراحل بعد این شخصیت شکل گرفته قابلیت تغییر را ندارد.»
درست است که در شکلگیرى شخصیت، نقش کلیدى برعهده خود فرد است اما قبل از خود فرد، محیط تأثیر خود را گذاشته و جوان آن را تکمیل مىکند و شکل شخصیت فرد نقش مىبندد.
تأثیرات محیطى که فرد در آن است، بیشتر از تأثیراتى است که خود فرد بر روى خویش دارد، از این روست که امام على(ع) مىفرمایند:
«لاتصحب الشریر؛ فان طبعک یسرق من طبعه شراً و أنت لاتعلم؛
با فرد بدکار و بدجنس دوستى و رفاقت نکن؛ چرا که طبع و خوى تو از طبع و خوى او اثر مىپذیرد، بدون آنکه بدانى.»